نفرین

 

رفتی و با رفتنه تو عمر من فنا شد 

تاپ توپ قلب من هم بی صدا شد 

دگر ندارم انگار من همزبانی  

که همزبان من هم بی وفا شد 

تو با غرورت قلب منو شکستی 

حتی یه لحظه هم کنارم ننشستی 

دل من مثل شیشه و تو سنگ 

زدی و اونو با غرورت شکستی 

بدان دگر من برای خود دلبری دارم 

صفا و لطف و محبتی دارم 

هرجا هستی با هرکه هستی 

برای تو من آرزویی دارم 

جدایی با یارت بشه سهمت 

شکستنه قلب تو را در دل دارم 

مردن تو آرزوی من است 

جدایی و سختیه تو؛ ارزوی من است 

الهی خیر نبینی از زندگیت 

بر مزار تو آمدن؛ آرزوی من است

پس تو کی می آیی؟

 

 

شبهای باتو بودن زود به سر شد 

چشمهایم از خرس لبریز شد 

به دنبال ره تو آمدم 

ره پای خویش هم گم شد 

آن شبها را بی تو سر کردم 

از غم فراغت تا صبح گریه کردم 

پس تو کی میایی ای شیرین یار 

گر تو خواهی به دنبالت میایم 

دلم گوید تو را بازهم در بغل گیرم 

به دنبال هر نفست جون گیرم 

آهی میکشد قلب من از نبوده تو 

بیا تا بازهم زخم دلم مرحم گیرد

همسرم

 

 

یک شاخه گل سرخ 

تقدیمش کنم به یارم 

به یار همیشه باوفا 

به  همسر مهربانم 

هرچند کم است این شاخه 

باید دنیا رو کنم فدایش  

هرچه دارم از این دنیا 

فدای روی ماهش

عمر گل لاله

 

 

اگه دیوانه نبودم که عاشق نمیشدم 

از صدای دل بود که بیچاره شدم 

قلب من ناله کشید در ان شب 

که زیبا نگار تو چنین است 

نازنین خویش را بدیدم 

دیده ی من بارانی بشد در ان شب 

شبی بود از جنس گل لاله 

که همچو گل لاله بود عمر آن شب

اس های قشنگمون یادته

روزی که چشمت به چشمم افتاد یادته 

اس های قشنگی که بهم میدادیم یادته 

یا دته حتی یه روز اگه اس نمیدادم خونمون زنگ میزدی

سروصدای مامان بابام یادته 

یادته شبا که میشد تموم اس هارو رپیت میکردیم ما باهم 

یادته طلوع خورشید رو اس کردی واسه من 

به خدا هیچ کدوم از اینا یادم نمیره/همه ی لحظه لحظه هاش توی ذهنم میمونه 

               

از/حرف دل

بمون عشقم

توکه تنها ترین تنهاترینی تو که هم پای لحظه هام میشینی  

تو که همراه هم نفسم بودی.حالاچرابی نشونی؟ 

من از پای لحظه هات سرودم حالا به اخرش رسیدم 

نگو میری نگو تنهام میذاری نگو که باغمات یک جام میذاری 

من از غصهای تو داغون میشم من ازتنهای تو ویرون میشم 

نگو میری که تنهام بذاری نگو میری که باغم هام بذاری  

بگوکه تاوجودت هست میمونی بگو تانفست هست میخونی 

نگو میری که ویرونه میشم 

نگومیری که افسرده میشم 

 

 

از:حرف دل

خدا حافظ

خداحافظ توای مونس شب هایم  

خداحافظ توای نسیم دل هایم 

خدارا من پناهت میدهم هر دم  

                      شروع زندگیم رامن شروع تومیدانم 

                        پناه زندگیم رامن پناه تو میدانم 

                             نمی دانم ولی وجود تو دراین دنیا اسیرم کرد 

                                    خداحافظ توای پناه رویاهایم 

 

 

 

 

 

 

 

از:حرف دل

عاشق تو

من از روزی که دیدم تورا

شده ام مست و مجنون تو

عاقلی بودم؛ ولی از درد تو

شدم دیوانه و پریشان تو

همه گفتند چه شده این مظلوم را

یکی گفت از روی دیدگی ست

دگری گفت از روی بندگیست

اما کس نداست که از روی دیوانگیست

ازخاطر تو آمد این حال زار

مثل رعدی بین زمین و آسمان

دلم خواهد بدانی قدر این عشق

که شاید دگر نیاید این دست قضا

زمستان


بازهم زمستانی دیگر آمدو

فاصله ی بین ما کمتر نگشت

و ما همچنان باید چشم به راه باشیم

انقدر چشم براه بمونیم که شاید این

ره سرد و سپید روزی گرم و رنگارنگ بشه

تا باری دگر در آغوش گرم هم

این روزای سرد رو به سر کنیم



این کجا و آن کجا

نسل گذشته ها نسل صفا بود و صمیمیت 

نسل شادی بود و طراوت 

نسل گذشته ها نسل عشق بود و محبت 

نسل مهربانی و صداقت 

 

اما نسل ما چی؟ 

همش شده دروغ و دورنگی 

شده ریا و بی مهری 

چرا؟

 

وقتی با یه آدم از نسل گذشته هم صحبت میشیم به این می اندیشیم که واقعا تو چه دنیایی زندگی میکردن و ما کجا قرار داریم 

ولی دنیای ما کجا و دنیای اونا کجا؟ 

دنیای ما شده غیرتی شدن وقتی اسم خواهرمونو میارن 

ولی خودمون همیشه به دختر همسایه ... 

دنیای ما شده ترس از رقص نور ماشین پلیس 

 دنیای ما شده سرکار گذاشتن همدیگه 

دنیای ما شده بی احترامی به همدیگه 

دنیای ما شده غیبت کردن و بی حرمتی 

 

مگه همین من و تو نیستیم که ورق ورق این کتابو می نویسیم؟ 

 

بله 

این شده دنیای ما  

دنیای بی مهر و صفا 

دنیای دو رنگی و ریا 

دنیای سخت و بی وفا 

 

بله عزیزان 

بیایید باهم این دنیا رو بسازیم تا ما هم مثل گذشتگان دنیایی داشته باشیم

 

 همیشه میگیم رسم روزگاره 

آخه مگه روزگارو کی رقم میزنه؟ 

شب یلدا شب خیر و نیکی

بازهم سی ام آذرماه و بازهم شب یلدا 

 

شب یلدا 

شبی که همه و همه منتظرش بودیم بالاخره فرا رسید 

طولانی ترین شب سال را بازهم تجربه کردیم  

خداروشکر

آیا بازهم یلدایی داریم؟ 

الله و اعلم 

 

چرا وقتی مطمئن نیستیم که دیگر یلدایی برای ما هست یا خیر بایکدیگر کینه و دشمنی داریم؟ 

واقعا چرا؟ 

تابه حال به این مساله فکر کرده اید؟ 

عزیزان من. بیایید باهم پیمان دوستی و معرفت ببندیم 

در این دنیای بی ارزش و فانی که ما زندگی می کنیم هیچ کس هیچ چیز با خود به جایی نمی برد مگر اعمال نیک که با خود تا آخرت حمل می کند 

باور کنید این دنیا ارزش ندارد 

 

بیایید با هم این شب فرخنده و مبارک را در کنار نزدیکان و خویشاوندان به سر کنیم 

توصیه ی من به همه ی عزیزان اینست که : 

 

کینه و کدورت را دور بریزیم از قلب پاک و پر مهر خود و به دیدار آشنایان برویم 

همانگونه که در یلدای گذشته شاید عزیزانی در کنار ما بودن که اکنون فقط نامشان در بین ماست و بس . 

شاید ماهم یلدای دیگر تنها اسمی از خود برجا گذاشته و خود نباشیم 

 

پس چرا نباید اسمی از نیکی و خوبی هامون باشه؟  

 

واقعا چرا؟

خدایا چرا؟

یه روز یه هزار تومانی افتاد دستم که روش نوشته بود: 

یک شب پدرم بخاطر این هزار تومانی که دست توئه؛ منو به دست صاحب خانه مان سپرد.  

 

خدایا بذار قبل از اینکه تو از من سوالی بپرسی من از تو بپرسم  

 

چرا 

چرا 

واقعا چرا؟ 

 

امضا؛ دختره بیچاره