-
خدا حافظ
دوشنبه 4 دی 1391 10:27
خداحافظ توای مونس شب هایم خداحافظ توای نسیم دل هایم خدارا من پناهت میدهم هر دم شروع زندگیم رامن شروع تومیدانم پناه زندگیم رامن پناه تو میدانم نمی دانم ولی وجود تو دراین دنیا اسیرم کرد خداحافظ توای پناه رویاهایم از:حرف دل
-
عاشق تو
یکشنبه 3 دی 1391 23:42
من از روزی که دیدم تورا شده ام مست و مجنون تو عاقلی بودم؛ ولی از درد تو شدم دیوانه و پریشان تو همه گفتند چه شده این مظلوم را یکی گفت از روی دیدگی ست دگری گفت از روی بندگیست اما کس نداست که از روی دیوانگیست ازخاطر تو آمد این حال زار مثل رعدی بین زمین و آسمان دلم خواهد بدانی قدر این عشق که شاید دگر نیاید این دست قضا
-
زمستان
جمعه 1 دی 1391 22:02
بازهم زمستانی دیگر آمدو فاصله ی بین ما کمتر نگشت و ما همچنان باید چشم به راه باشیم انقدر چشم براه بمونیم که شاید این ره سرد و سپید روزی گرم و رنگارنگ بشه تا باری دگر در آغوش گرم هم این روزای سرد رو به سر کنیم
-
این کجا و آن کجا
جمعه 1 دی 1391 20:03
نسل گذشته ها نسل صفا بود و صمیمیت نسل شادی بود و طراوت نسل گذشته ها نسل عشق بود و محبت نسل مهربانی و صداقت اما نسل ما چی؟ همش شده دروغ و دورنگی شده ریا و بی مهری چرا؟ وقتی با یه آدم از نسل گذشته هم صحبت میشیم به این می اندیشیم که واقعا تو چه دنیایی زندگی میکردن و ما کجا قرار داریم ولی دنیای ما کجا و دنیای اونا کجا؟...
-
شب یلدا شب خیر و نیکی
پنجشنبه 30 آذر 1391 23:03
بازهم سی ام آذرماه و بازهم شب یلدا شب یلدا شبی که همه و همه منتظرش بودیم بالاخره فرا رسید طولانی ترین شب سال را بازهم تجربه کردیم خداروشکر آیا بازهم یلدایی داریم؟ الله و اعلم چرا وقتی مطمئن نیستیم که دیگر یلدایی برای ما هست یا خیر بایکدیگر کینه و دشمنی داریم؟ واقعا چرا؟ تابه حال به این مساله فکر کرده اید؟ عزیزان من....
-
خدایا چرا؟
چهارشنبه 29 آذر 1391 23:46
یه روز یه هزار تومانی افتاد دستم که روش نوشته بود: یک شب پدرم بخاطر این هزار تومانی که دست توئه؛ منو به دست صاحب خانه مان سپرد. خدایا بذار قبل از اینکه تو از من سوالی بپرسی من از تو بپرسم چرا چرا واقعا چرا؟ امضا؛ دختره بیچاره
-
مجنون عشق
سهشنبه 28 آذر 1391 20:59
امشب هوای دلم ابریست چشمانم به مثال اسمان گریانیست ببار ای دیده ی غمدیده کز عشق تو جز غم خیری ندیده چشمانم پر شده از خرس که دگر ندارد از غم تو هیچ ترس گر نیایی؛ میایم به پیرو ره تو چون که دیوانه شوم گر نبینم رخسار تو
-
اسمم فراموشم شده
سهشنبه 28 آذر 1391 20:10
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمیکنی دل تنگتر میشم ولی نشنیده میگیری منو هنوز همه حال تو رو از من فقط میپرسنو با این که با من نیستی دیوونه میشم از غمت اصلاً نمیخوام بشنوم که اشتبا گرفتمت داشتن تو کوتاه بود .. اما همونم کم نبود گذشته بودم از همه .. هیچ کس به غیر تو نبود حقیقت...
-
کنارم بشین حتی واسه یه لحظه
سهشنبه 28 آذر 1391 19:58
فقط چند لحظه کنارم بشین .. یه رویای کوتاه، تنها همین ته آرزوهای من این شده .. ته آرزوهای ما رو ببین! فقط چند لحظه کنارم بشین .. فقط چند لحظه به من گوش کن هر احساسی رو غیر من تو جهان .. واسه چند لحظه فراموش کن برای همین چند لحظه یه عمر .. همه سهم دنیامو از من بگیر فقط این یه رویا رو با من بساز .. همه آرزوهامو از من...
-
دلتنگم
سهشنبه 28 آذر 1391 19:51
باران ببار که دلم غمگین است اشک بریز که دلم سنگین است ابر ببار که آسمان دلگیر است ماه بتاب که دلم تاریک است
-
خدایا
سهشنبه 28 آذر 1391 14:12
خدایا شاید قدر چیزیو که داشتم ندونستم... شاید بخاطره داشتنش ازت تشکر نکردم شاید... ولی... خدا جون ببخشید خدایا نگیرش ازم خدایا خواهش میکنم خودت مواظبش باش بذار اگه میشه... یکم بیشتر پیشم بمونه
-
الهی به امید تو
سهشنبه 28 آذر 1391 14:06
لوئیز رفدفن ، زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس ، و نگاهی مغموم . وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمیتواند کار کند و شش بچهشان بی غذا ماندهاند. جان لانگ هاوس، صاحب مغازه، با بیاعتنایی محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند. زن...
-
تو مرا دریاب
سهشنبه 28 آذر 1391 12:53
میشه دوسم داشته باشی بدون منت و ناز باشی برام همیشه همدمو محرم راز میشه سلام منو با گریه پاسخ بدی؟ امید زندگیمو با گرمی انس بدی میشه یه بار باتو من حرف دلمو بگم با حوصله گوش بدی شبی باتو سر کنم تو مرا دریاب
-
تو کیستی؟
سهشنبه 28 آذر 1391 12:21
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم تو چیستی که از موج هر تبسم تو بسان قایق سرگشته روی گردابم